داستانک طنز از جلال آل احمد!
یک چوپان بود که یک گله بزغاله داشت و یک کله ی کچل، و همیشه هم یک پوست خیک میکشید به کله اش تا مگسها اذیتش نکنند …
یک چوپان بود که یک گله بزغاله داشت و یک کله ی کچل، و همیشه هم یک پوست خیک میکشید به کله اش تا مگسها اذیتش نکنند …